ساکن ِ چهار خانه ی پیراهنش ...
ساکن ِ چهار خانه ی پیراهنش ...

ساکن ِ چهار خانه ی پیراهنش ...

به جای دست هایت ؛ بهانه اش را می گیرند ...

سعی می کردم بهشون توضیح بدم .. اما راضی نمیشدن .. دستاتو می خواستن .. خیلی آروم و منطقی بهشون گفتم که تو الان چهل کیلومتر از ما فاصله داری ؛ اما لجوجانه تر خواسته شون رو تکرار می کردن .. کلافه شدم .. دو تا پنبه گذاشتم تو گوشم و دیگه به حرفاشون گوش نکردم .. اما بازم صداشون میومد .. محلشون که نذاشتم ، اونام باهام قهر کردن .. الانم ساکت و بغض کرده یه گوشه نشستن و اخماشون در همه .. میدونی ؟ موهای یه دخترک ِ عاشقن دیگه ؛ دلشون بافته شدن با دستای تو رو میخواد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد