ساکن ِ چهار خانه ی پیراهنش ...
ساکن ِ چهار خانه ی پیراهنش ...

ساکن ِ چهار خانه ی پیراهنش ...

گاهی باید شیطنت کرد .. باید لجش را در آورد .. باید پر شور و حرارت سر به سرش گذاشت .. گاهی باید خندید به اخم هایی که می کند .. که بیشتر حرص بخورد و تو بیشتر بخندی و آخر  ِ آخرش تو پیروز میدان شوی  و  او  هم بزند  زیر خنده .. گاهی نباید سکوت کرد وقتی دلگیر است .. نباید  به حال خودش رهایش کرد .. اصلا  باید گاهی با بالش افتاد  به  جان ِ  هم .. باید  جد و  آباد ِ  بالش ِ  بیچاره  را  آورد  جلوی چشمش ! گاهی باید نشست از دختر همسایه غیبت کرد و از اداهای مضحکش برای جلب توجه ، تعریف کرد و خندید ! باید دلقک شد اصلا .. دماغ را قرمز کرد و بوق بوق صدا داد و حرکات موزون به راه انداخت .. گاهی باید قلم مو دست گرفت  و  رنگ پاشید بهم  و  جا خالی داد و بلند  بلند  خندید .. باید  موهایش  را  بهم ریخت و صدایش را در آورد : " اَه ه ه مدلشو بهم ریختی ! " .. گاهی  باید  دنبال  هم  دوید و جیغ کشید  و  به  دام  افتاد .. باید ماسه های ساحل را ریخت روی سر و کله اش .. باید  لب ِ حوض  نشست  و  آب ِ حوض را در چش و چالش خالی کرد ! گاهی باید دستش را دور کمرت حلقه کند و از زمین بلندت کند و آنقدر بچرخاندت که سر گیجه بگیری .. گاهی باید تند تند آدامس باد کرد و تَق تَق ترکاند و اعصابش  را  خورد کرد و به قیافه اش خندید .. باید  پشت  سر هم  صدایش  زد  و  در جواب ِ " جانم ؟ " هایش گفت هیچی .. اصلا  گاهی باید سِرتِق بازی در آورد .. باید کوتاه نیامد .. باید به وقت ِ نیازش ناز کرد .. باید دیوانه اش کرد .. گاهی باید مثل ِ بچه ها از سر  و  کولش  آویزان  شد .. نباید گذاشت بخوابد .. باید پَر را کرد توی گوشش و کوتاه نیامد ! باید صدایش را در آورد گاهی .. گاهی باید هدیه ای که در جعبه ی کادوی تولدش چپانده ای ، چهار تا آدامس خرسی باشد ! باید به ضایع شدنش  خندید .. گاهی  باید چراغ ها را خاموش کرد و آنقدر دو نفری رقصید که خسته شد ..

گاهی باید شور  ِ همه چیز را در آورد ... 

 

اما گاهی هم باید سرش را گذاشت روی سینه و دست کرد توی موهایش و آرام گرفت .. به اندازه تمام  ِ بیقراری ها آرام گرفت ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد