-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:15
به وقت ِ اولین برف زمستانی ، پُرسان پُرسان از آدم برفی ها راه ِ رفته را برگرد ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:14
گاهی باید شیطنت کرد .. باید لجش را در آورد .. باید پر شور و حرارت سر به سرش گذاشت .. گاهی باید خندید به اخم هایی که می کند .. که بیشتر حرص بخورد و تو بیشتر بخندی و آخر ِ آخرش تو پیروز میدان شوی و او هم بزند زیر خنده .. گاهی نباید سکوت کرد وقتی دلگیر است .. نباید به حال خودش رهایش کرد .. اصلا باید گاهی با بالش افتاد به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:10
او رفت کلاغ ها خندیدند و شالگردن نیمه ماند ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:10
در شلوغی ِ کدام خیابان دست ِ مادرم را رها کردم که اینطور سر در گمم ؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:09
" خوشحال شدم صداتو شنیدم .. " بزرگترین دروغی ست که بعد از تو میگویم ؛ البته بعد از جواب ِ " خوبی ؟ " ها ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:08
قاصدک ها بیکار نشسته اند و ته فنجان های قهوه خبر ِ شیرینی نیست .. سالهاست جاده هایی که به تو میرسند ، در دست تعمیر است ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:07
من ؛ محرم ِ راز ِ چشم های ِ تو ام ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:05
یه روز سرد پاییزی هم میاد که وامیستم رو بالکن و تموم ِ خاطره هاتو میدم دست ِ باد .. واسشون دست تکون میدم ؛ در رو میبندم و برمیگردم تو اتاق .. میشینم جلو شومینه.. یه کم که گذشت ، پامیشم میرم دو تا فنجون قهوه میریزم و برمیگردم .. خیالت قصد ِ رفتن نداره ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:01
تو همان شرط لازم و کافی هستی ؛ برای اثبات زنده بودنم ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 21:00
من قافیه را باختم و شعرها نیز بار چمدان سنگینت تمام قافیه های دنیا بود ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:59
تو ؛ بخاری ِ روشن ِ داغ ِ گوشه اتاق من ؛ کودک ِ بازیگوش تجربه سوزناکی بودی ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:59
این پیر مرد ِ فلسفه دان ِ درونم - که یک پایش از لب گور لب می گیرد - کُشت مرا .. بس که فتوا می دهد : " اشتباهی عاشق شده ای ... "
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:58
من .. رخت ِ رو بند توی یه روز طوفانی تو .. گیره اگه نباشی منم نیستم ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:57
میگفت سر به زیری اش را مدیون ِ کفش های آل استارش است ؛ بس که در پیاده رو ها دنبال ِ همرنگش گشته بود !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:55
کافه های این شهر بدهکارند به ما ؛ دو فنجان قهوه را .. و من یک "دوستت دارم " و تو یک لبخند را ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:55
پرگار ِ لعنتی ِ روزگار هم که هر وقت بخواد دایره قدرتشو نشونمون بده ، صاف سوزنشو میذاره روی " نقطه " ضعف ما !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:54
بعضیا رو هم باس با پس گردنی فرستاد تو زندگی ِ آدم .. نه واسه اینکه بشن مخاطب خاص ِ زندگیت ، واسه اینکه خاطره هاشونم که جا گذاشتن رو جمع کنن و حالا با هم گم شن بیرون !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:53
میدونی وقتی از ناراحتیت بهم می ریزم و از خوشحالیت حالم خیلی خوبه و با خنده ت می خندم و با بغضت بغض میکنم ؛ یعنی من متغیر وابسته ی تابعی هستم که متغیر مستقلش تو باشی ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:51
چند شبی ست دوستت دارم هایم پشت خط تلفن بیکار نشسته اند و بی هدف بوق بوق گوش می دهند ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:50
سیاهچاله چال ِ لپای تویه .. توش گم میشم تا ابد !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:50
اصلا همین حالا باید یک نفر کنارم باشد ؛ سرم روی پاهایش و من ، بیخیال از تمام ِ دنیا فقط به این فکر کنم که چقدر بازی کردن با موهایم را خوب بلد است ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:50
ترسم از آن است آنقدر پیر شوم که دیگر دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم ... + خیلی هم که هلو باشی ، وقتی رسیدی باید بیفتی ..!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:49
خودت را که دست ِ بالا بگیری ، میشوی مثل تمبر های آلبوم پدربزرگ ... به جایی نمیرسی !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:48
اذان ِ رفتن که بگویی روزه سکوت میگیرم ؛ باطل میکندش بلعیدن هوای تو ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:48
بغض ِ شیشه ای ات اگر بشکند ، تکه هایش میبُرد دست ِ دل ِ مرا ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:47
تا ابد از این خانه بیرون نخواهم رفت ؛ مبادا برگشت بخورد پاکتی که در آن خودت را برایم پست میکنی ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:47
پیدایم کن .. بخوان مرا .. من همان کتاب ِ خاک خورده ام ؛ در ناشناخته ترین قفسه از کتابخانه ی دلت ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:45
یک روز خواهد آمد که به عصرانه ای شیرین دعوتت خواهم کرد ؛ به صرف ِ یک فنجان آغوش داغ همراه با چاشنی ِ بوسه ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:45
شهرزاد ِ من قصه بس است ؛ این پادشاه سالهاست که خوابیده ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 20:45
تراشکار خوبی بودی ؛ هم بهانه هایی که تراشیدی حرف نداشت هم دلی که از سنگ ...