ساکن ِ چهار خانه ی پیراهنش ...

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 21:34
    من همان بانوی قاجارم که در جشن ِ نیمه شب ِ دربار ِ تو برابر ِ نگاه ِ همه برایت ، زیباترین ، می رقصم ...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 21:34
    دهخدا به اشتباه در لغت نامه اش چمدان را جامه دان معنی کرده است ؛ چمدان وسیله ی حمل خاطره هاست ...
  • به جای دست هایت ؛ بهانه اش را می گیرند ... یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 21:33
    سعی می کردم بهشون توضیح بدم .. اما راضی نمیشدن .. دستاتو می خواستن .. خیلی آروم و منطقی بهشون گفتم که تو الان چهل کیلومتر از ما فاصله داری ؛ اما لجوجانه تر خواسته شون رو تکرار می کردن .. کلافه شدم .. دو تا پنبه گذاشتم تو گوشم و دیگه به حرفاشون گوش نکردم .. اما بازم صداشون میومد .. محلشون که نذاشتم ، اونام باهام قهر...
  • سیر ِ تصاعدی ِ حجم ِ تنهایی ِ آدم ها ... یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 21:31
    حال کسی را که تنهایی اش روز به روز بزرگتر می شود ؛ آن کاموایی می فهمد که از گوشه ی آستین ِ یک بلوز کاموایی باز می شود ...
  • مهرم در دلت بیفتد .. ! پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:38
    لوبیای سحر آمیز ِ مهرم را در باغچه ی دلت بکار ؛ بگذار آوازه ی عشقمان به آسمان ها برسد ...
  • شب هایی که با سر درد ِ تو و جای خالی ِ دست هایم روی پیشانی ات صبح می شود ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:38
    تـــو درد میکشی و من " آخ " می گویم ؛ به پزشک بگو یک نسخه ی دو نفره بپیچد ...
  • من سند ِ تو را زده ام به نام خودم ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:37
    حالا که میم ِ مالکیت را چسبانده ام ته اسمت ؛ سند خنده هایت ، جانم گفتن هایت ، آغوش ِ محکم ات را زده ام به نام خودم .. سند گم شدن ِ دست های کوچکم میان دست های مردانه ات ، بردن انگشتانت لای موهایم ، رد رژ لب ِ روی ته ریش ات را زده ام به نام خودم .. سند نفس نفس زدن هایت ، حلقه دستانت دور کمرم ، استیصالت از سر خواستن را...
  • خدایا ؛ حرف های دخترک را که فراموش نمیکنی ؟ پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:36
    امشب ، شب ِ آرزو ها ، در ِ گوش ِ خدای مهربانم ، خنده های مدام ِ تو را پچ پچ می کنم .. نه مگر تمام ِ آرزوی من ، خوشبختی ِ توست جانکم ؟
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:35
    اگه سرم درد میکنه ، اگه قلبم تیر میکشه ، نگرانم نشو ؛ بین عقل و احساسم سر دوست داشتنت دعواست ...
  • انگار تا قبل از چشات ، هر چی که دیدم خواب بود ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:35
    تــو پلک میزنی و واژه ها خود به صف میشوند ؛ برای شعری که میخواهم برایت بگویم ... + عنوان : داوود رحمت الهی + عکس
  • آبی ِ ملایم را روی خاکستری ِ جمعه ام پاشید ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:31
    تــو رسیدی به من ؛ درست مثل ِ یک خبر خوش وسط عصر دلگیر جمعه ...
  • تو ژلوفن ِ منی ! پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:31
    تو میتوانی آغوشت ، بوسه هایت ، نوازش هایت را در یک کپسول ِ کوچک جا کنی و به خوردم بدهی ؛ با تو حال ِ من خوب می شود ...
  • پرانتز باز ، من ، تو ، پرانتز بسته ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:30
    شعاع ِ همگرایی ِ دنیای من محدوده ی آغوش ِ توست ؛ وقتی حد من به سمت تو میل می کند ...
  • بهار من غمگین است ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:30
    نبودنت ؛ آنقدر سرد است که پای برف را به بهار ِ من باز کرده ... + عکس / رشت / ۱۱ فروردین ۱۳۹۳
  • که از آغوش ِ تو تا پناه ِ من راهی نیست ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:29
    آواره ترین کولی ِ شهرم ؛ اگر آغوشت را از من دریغ کنی ...
  • که عطر تو را من از بَرم ؛ مثل ِ شعر های ساده ی کودکی ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:28
    تـــو میتوانی یک پاکت ِ خالی پُست کنی ؛ عطر ِ تو بهترین نامه ی دنیاست ...
  • که لباس محلی قرمز بپوشم برایت ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:27
    مثلا می شد من همان دختر ساده روستایی باشم و تو همان پسر ِ خوش قد و بالا و دلیر ِ ده که دل از دخترکان ِ روستای کوچکمان برده ای اما فقط مهر من در سینه داری .. که وقتی صبح ها میروم لب ِ چشمه تا آب بیاورم ، نقل تو را از آنها بشنوم .. که در گوش ِهم پچ پچ می کنند و از خوبی هایت می گویند و گاه شیطنت می کنند و نخودی می خندند...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:27
    پسرک ِ شاعری هست که هر شب راهش را در رویاها گم می کند و می رسد به اتاق ِ من .. هر شب از موهایم غزل می بافد .. به او بگویید معجزه ی دستانش را باور کند ...
  • که ساعت ها خواب می مانند ؛ همین لحظه ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:24
    گم کن کلید ِ قفل ِ دست هایت را ؛ آن هنگام که دورم حلقه می شوند ...
  • و هی حواست به من باشد ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:24
    کاش یک بند انگشتی بودم ؛ خانه ام ، گوشه ای از کمد وسایلت بود ...
  • صدای قلبت ، لالایی شبانه من است ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:24
    باید با وسواس بنشینم و یکی از چهارخانه های پیراهنت را که به قلبت نزدیک تر است ، انتخاب کنم ؛ بعد بشود خانه ی من .. آخر میدانی ؟! من به صدای قلب ِ تو به عطر ِ تن ِ تو عادت دارم ...
  • عاشقی از راه دور ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:23
    ما عاشقانی هستیم که عاشقانه ها مان روی خطوط ایرانسل به هم می رسند و " دوستت دارم " ها مان پشت خط تلفن جان میگیرند و پیام های آخر شبی مان پوزخند میزنند به هر چه واقعیت : " کاش اینجا بودی الان ؛ کنارم .. " ما عاشقانی هستیم که آغوش مان احساس مان بوسه ها مان را از واقعیت طلب داریم .. ما عاشقانی هستیم...
  • زوریسم پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:23
    گزینه دوست داشتنت روی میز است ؛ با قلبم صلح میکنی یا تحریمت کنم ؟!
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:22
    کاش می شد برگشت به قبل تر ها ؛ همان وقت ها که بودی .. و کمی تو را قرض گرفت برای این روز ها که دلتنگی امان نمی دهد ...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:22
    از جنگ ِ تن به تن ِ آن شب یک غنیمت به جا ماند که نصیب ِ تو شد ؛ قلبم ...
  • سفر نامه شهر اعداد پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:21
    دیروز رفته بودم شهر ِ عددا .. باز " یک " یه گوشه نشسته بود و مشغول به کار خودش بود .. اصا نمیدونم این بشر تابحال با کسی درد و دل کرده ؟! همش سرش تو لاک خودشه .. عددای شهر میگن عدد مغروریه اما من قبول ندارم .. ساکته فقط .. جلو تر رفتم دیدم ۳ ی نچسب اونور نشسته .. یه سلام علیکی کردم دیدم گرم نگرفت ، دیگه پی شو...
  • یک تار مو که شده طناب دار .. پیچیده دور گردنش ؛ روزی هزار بار خفه اش میکند ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:19
    وقتی تمام ِ یادگاری یک مرد از عزیزش ، یه تار موی بلند زنانه روی بالش باشد ... + موهات شیما ، موهات ریخته رو دنیام / موهات شیما حواس واسم نمیذاره بلنده مشکیه اونقدر که یک ساله / شب از روزای من دست بر نمیداره ( شیما - K.Show )
  • اگر از آخر ِ آخرش بخواهی بدانی ، میشود این ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:19
    من دخترم .. هر چقدر هم مغرور باشم جلوی هر جنس مخالفی ، هر چقدر هم اجازه ورود به حریم شخصی َ م را ندهم به هر کسی هر چقدر هم محل نگذارم به پسر های اطرافم ، هر چقدر بگویم " ظریفم اما ضعیف نیستم " ، بالاخره یک جا کم می آورم .. با تمام ِ غرورم کم می آورم .. بالاخره یک جا من هم دلم یک تکیه گاه میخواهد که محکم باشد...
  • مادر بزرگ باید بوی بهشت بدهد ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:17
    نسلی از مادر بزرگ ها در راه است ؛ که تکنولوژی را بهتر از من بلدند و به جای عطر ِ مشهد هزار جور ادکلن دارند .. چادر هایشان هم باغ ِ گل نیست .. میدانی ؟ مادر بزرگ ها باید ساده باشند .. باید یک چیز را هزار طور توضیح بدهی و آخر نفهمند .. اصلا اسم ِ مادر بزرگ که به گوشَت خورد ؛ فقط باید یاد ِ چادر گل گلی و تسبیح و عطر ِ...
  • رو نوک پات به دنیا برس ... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 21:16
    وقتی نگاه خیره َ ت از چشماش سُر میخوره رو لباش ...